با ما در ارتباط باشید : 09199726467

یادها

قدم زدن در خیابان های شهر…

خاطره «حسین سعیدی کیا»

درباره «شهید حمید لریجانی»

حمید در عملیات نصر 4؛ معاون گروهان بود. در آن عملیات، ما گردان احتیاط بودیم و وقتی خبر رسید که گردان مربوطه، موفق به تصرف اهداف نشده، ما راه افتادیم به طرف خط.

نگاهم به حمید افتاد و احساس امنیت کردم. انگار نه انگار که عازم خط مقدم بود. انگار در خیابانهای شهر قدم می زد!

***

در همان عملیات، تیر به پای حمید اصابت کرد و دچار خونریزی شدید شد. چفیه ای بست دور پایش. دقایقی بعد، تیر به شکم من هم اصابت کرد. حمید چفیه را از دور پای زخمی اش باز کرد و به شکم من بست.

در آمبولانس، با هم بودیم. اصلا انگار نه انگار که پایش زخم عمیقی برداشته بود. می خندید و به من هم روحیه می داد.

مشاهده بیشتر

نوشته های مشابه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest
1 دیدگاه
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
زبان سرخ
زبان سرخ
5 سال قبل

اینا مرد بودن بقیه اداشو درمیارن……

همچنین ببینید
بستن