قانون شکنی!
شهید علی قربانی
به روایتِ خواهر شهید
منزل پدری مان، سر نبش بود و دو بر.
یک درب خانه به حیاط می خورد و درب دیگر، مستقیم به داخل خانه راه داشت.
مادر برای آنکه با رفت و آمد اعضای خانواده، خاک وارد خانه نشود، قانون وضع کرده و عبور و مرور از درب خانه را ممنوع اعلام کرده بود.
اما علی، قانون شکنی می کرد و مدام از درب خانه می رفت و می آمد.
عاقبت، یکبار که فریاد اعتراض مادر بلند شد، مهر سکوت هم از لبهای علی گشوده شد و او راز این قانون شکنی را برملا کرد:
او گفت: مادرم، عزیزم، خانوادۀ خلخالی 3 شهید داده اند. من از شرمندگی، طاقت دیدن مادرشان را ندارم… نمی توانم در حالی که آنها 3 فرزندشان را تقدیم کرده اند، من راست راست جلویشان راه بروم.
علی راست می گفت… خانۀ خلخالی ها، درست روبروی درب حیاطمان بود و او از ترس مواجه نشدن با آنها، پا می گذاشت روی قانون مادر
مادر اما، با شنیدن دلیل علی، قانع شد و دیگر غر نزد.
شاید ندایی در درونش می گفت که به زودی خودش هم عزادار پسرش می شود، مثل مادر شهیدان خلخالی…