عقب نرفت!
خاطره ای مربوط به عملیات کربلای 1
پريد روي خاكريز و همانموقع يك تركش خورد به دستش. چهرهاش پر از درد شده بود ولي صدا نمیكرد. رفت پائين خاكريز نشست. «منوچهر عطايي»؛ با جثهاي متوسط و ورزيده، فرمانده ادوات گردان علی اکبر بود که از چند روز قبل عمليات کربلای 1 در خط پدافند مهران در رودخانه گاوي مستقر بودند، هم براي تنظيم آتش شب عمليات و هم براي اينكه تردد ما به خط، آسان شود.
***
نگران بودم اگر مجروحيت او سخت باشد چطور جايگزين پيدا كنم، ولي او صبورانه تحمل كرد، جراحتش را بست و عقب نرفت.
مرحله اول عمليات آزادسازي مهران که انجام شد، از غنيمتهای بسیار زیاد به دست آمده، سهم عمدهاي به ادوات گردان رسيد و حسابی نونوار شد.
***
منوچهر به پيشنهاد حاج عباس رنجی (معاون گردان علی اکبر)، عصر روز قبل مرحله دوم عملیات (قلاويزان)، يك آرپيجي يازده روبروي سنگر اصلي دوشكاي عراقي مستقر كرد و روی آن گوني كشيد و استتار كرد. بعد آمد پائين و گفت: «تنظيم شد. تو تاريكي هم بزنم كارش تمومه!»
بعد هم بچههاي ادوات را چيد و نظم داد. دوشكاها و خمپارهها را هم مستقر كرد.
شب كه آتش شروع شد، با يك شليك، سنگر دوشكا را زد…
***
ما سخت درگير شكستن خط شديم و تا اول صبح روز بعد كه خبر شهادت منوچهر عطايي رسيد. وقتي در حال سركشي به قبضههاي ادوات بوده تركش خورده و شهيد شده بود. روحش شاد.
شهید عطایی موقع پیروزی انقلاب ۱۰ ساله بودن و تو تظاهرات اصلا شرکت نکرده بودن ، دوران نوجوانی خیلی شیطنت میکردن ولی کلا انسان خوبی بودن . آخرین باری که پس از مجروحیت قصد حضور مجدد به جبهه داشتن با مخالفت شدید خانواده مواجه شدن به طوریکه بدون خداحافظی و بدرقه از خانه در تاریکی صبح هنگام از منزل رفتن و شهید شدن .
شهید عطایی در زمان انقلاب ۱۴ ساله بودند و با دایی شهیدشان در تهران در تظاهرات شرکت داشتند، بسیار شوخ بودند، و با رضایت خانواده بعد از مجروحیت در عملیات والفجر هشت به جبهه بازگشتند