عقابِ آسمانِ عشق
دلنوشته یکی از دوستان شهید مسلم اسدی
گلویم را کنون بغضی به سختی می فشارد
و پتکی از غم و دردش
به فرقم ضربه می کوبد
و تیغ هجرانش
چو شمشیری به قلب داغدارم می نشیند
زبانم را توان نبود
که شرحش را بگویم باز
…..خبر آورد پیکی جانب یاران
که ای یاران
چراغ بزممان خاموش گشت و مرد
بلی مسلم ز جمع ما جدا گردید و هجرت کرد
صدای ناله ها برخواست
نوای عاشقان سرشد
و صورتها به اشک دیدگان تر شد
….. زمان بگذشت ….
اذان ظهر را گفتند
ولی جایش
به هنگام نماز ظهر خالی بود…
دگر در نیمه شب سجاده و تسبیح
دو چشم پر ز اشکش را نمی دیدند ….
و خلوتگاه شب در انتظارش ماند….
…….
به دیگر روز
که جسم اطهرش را در وطن بردند
تمام شهر را گوئی
به زیر توده ای از غم بردند
…. تمام بلبلان در ماتم این گل
سر اندوه در زیر بغل بردند
همه یاران او آرام
به دنبال تن خونین مسلم مستانه میرفتند
و در موجی ز اشک و آه ….
عزیز شهر را تشییع میکردند
دم آخر ….
کفن را بند بگشودند
رخ ماهش میان تخت تابوت
چو خورشیدی قمر از کهکشان تابیدن آغازید
تن گلگون و پاکش را
در آغوش عزیز و یار دیرینش <محمد رضا>
به خاک گور بسپردند ….
….. ولی امروز با تو ای عقاب آسمان عشق
کنار مرقد پاکت
و هر جای دگر از شهر
تعهد نامه ای با اشک امضا می کنیم اینک که یادت را و یاد همراهانت را
برای مدتی بی انتها در سینه های خود ……
به پاکی جاودان سازیم
…… و خونین راهتان را
منبع: کتابچه شهیدستان
باسلام به روح پاک تمام شهداء به ویژه شهید بزرگوار مسلم اسدی ، شهید اسدی آمده بود که برود ،الگوی خوب و امانتی بود که خدا به دوستان و همر زمانش داده بود . محبت ها و صبر و شکیبایی او ، مناجات و شب زند داری او از خود گذشتگی او را کمتر دردیگران می توان یک جا دید . لبخند ملیح او را درتمام زمان های سخت که برایش پیش می آمد می توان بر روی لب هایش دید . روحش شاد – برای شادی روح تمام شهداء صلوات