شهید محمدباقر آقایی
شناسه
نام: محمدباقر
نام خانوادگی: آقایی
معروف به: باقر آقایی
نام پدر: جهانگیر
نام مادر: صغری یاری
ولادت: 2 فروردین 1342
محل تولد: کرج
سن: 24 سال
تاریخ شهادت: 4 تیر 1366
محل شهادت: سردشت
عملیات: شناسایی نصر 5
سمت: فرمانده گروهان نصر
یگان: لشکر 10 سیدالشهدا – گردان علی اکبر
مزار: کرج – امامزاده محمد
زندگینامه
«محمدباقر آقایی» فرزند چهارم خانواده بود و در سال 1342، در روستای نوجان در اطراف کرج چشم به جهان گشود.
سیزده ساله بود که خانواده اش به دلیل تحصیل فرزندان، به کرج مهاجرت کردند.
هنوز سنی نداشت که به مسائل انقلابی علاقمند شد. بعدها هم به عضویت بسیج درآمد.
شانزده سال بیشتر نداشت و هنوز محصل بود که به عنوان رزمنده پا به عرصه دفاع از وطن نهاد و سالها در جبهه با دشمن بعثی جنگید. او هم به جبهه می رفت و هم درس می خواند.
وی در کسوت معاون گردان حضرت علی اکبر از لشکر 10 سیدالشهدا حماسه ها بر صفحه جهاد و مقاومت حک کرد.
او در عملیات های مختلف شرکت کرد و بارها زخمی شد تا سرانجام در تاریخ چهارم تیرماه 1366، در حالی که به تازگی در دانشگاه، رشته مدیریت، قبول شده بود، در سردشت به فیض شهادت نائل گشت و پیکر پاکش در امامزاده محمد کرج به خاک سپرده شد.
وصیتنامه
بسم الله الرحمن الرحيم
من المومنين رجال صدقوا ما عاهدوا الله عليه فمنهم من قضي نحبه و منهم من ينتظر و ما بدلوا تبديلا. (قرآن كريم)
برخي از مؤمنان بزرگ مرداني هستند كه به عهد و پيماني كه با خدا بستند كاملاً وفا كردند و بعضي منتظر شهادت ميباشند و هيچ عهد خود را تغيير ندهند.
السلام علي الحسين و علي علي ابن الحسين و علي اولاد الحسين و علي اصحاب الحسين
با سلام به پيشگاه يگانه منجي عالم بشريت حضرت بقيهالله (عج)، امام و پيشواي مسلمين كه روزي به امر ايزد منان از پس پرده غيبت بيرون آيد و جهان به دست وي به يك حكومت واحد الهي مبدل شود. انشاءالله
با درود فراوان به رهبر كبير اسلام و انقلاب، حضرت روح الله، اين پدر بيچارگان و اميد محرومان عالم كه از طرف ايزد منان مأموريت يافته كه نعمت وي شامل حال ما كه در گمراهي به سر ميبريم شد و اين مرد بزرگ الهي ما را از فساد و تباهي و ظلمت به سوي نور و آن هم نور الهي كه ما از آن دور بوديم هدايت كرد.
با درود به ارواح طيبه شهيدان كه به تحقيق ثابت كردند كه پيرو محمد (ص) ميباشند و با خون سرخ و جوشان خود نشان دادند كه مثل سرور شهيدان امام حسين (ع) در مقابل كفار و مشركين ايستادگي ميكنند و از جان خود دريغ نميكنند.
و با درود فراوان به رزمندگان هميشه افتخار آفرين كه با رزم خود پوزه دشمنان اسلام را به خاك مذلت ماليده و ميمالند و تا تحقق اهداف انقلاب اسلامي از پاي نمينشينند.
اما شروع ميكنم،
آنچه در كلام دارم كه نميدانم بر حسب وظيفه نامش را وصيت بگذارم يا نصيحت، هر چند لايق نصيحت كردن نيستم.
اما سخن با مولاي خود،
خدايا بندهاي گنهكارم و رو سياه، زيادي گناه آنقدر بر دوشم سنگيني ميكند كه شرمنده درگاهت هستم. هرچند بد كاري من باعث جدائي من و تو گشته اما ديده به فضل و كرم تو بستهام.
پس مولاي خوب من، بنده اميدوار را نااميد مكن.
خدايا هميشه شياطين مرا وسوسه ميكنند و من نيز ضعيف النفس بودم، اعتراف ميكنم كه نتوانستهام بندگيات را به جاي آورم، ولي با تمام وجود از درگاهت تقاضاي عفو و بخشش ميكنم.
خدايا هركس طعم بندگيات را چشيده باشد ميداند چه ارزشهائي در آن هست، هركس با تو دوست شد و رابطه بين عاشق و معشوق را برقرار كرد و مولاي خود را دريافت بدرستيكه رستگار خواهد شد.
و ما نيز بايد بدانيم كه دوستي مطلق از آن توست و ديگر دوستيها اگر براي رسيدن به توي معشوق نباشد رستگاري در آن نيست.
مولاي من دستم را بگير و لحظات آخر عمرم را مگذار به پوچي بگذرد و راضي مباش كه من جزء زيانكاران قرار بگيرم.
در تجعجب فرو رفتهام و نميدانم كه چرا بعضي از ما انسانها از خداي بزرگ دوري ميكنيم و به زرق و برق اين دنياي مادي زودگذر علاقه پيدا كردهايم. مگر به فكر خلقت خود نبايد باشيم، مگر هدف از آفرينش خود را نميدانيم و يا نميخواهيم بدانيم؟ آيا به فكر مردن نبايد باشيم؟ آيا مردن در خويشاوندان و همشهريان خود نميبينيم؟و آيا صحنههاي تكان دهنده فرو رفتن در قبر را به ياد نبايد بياوريم؟ پس چرا غافليم؟ پس چرا بيدار نميشويم؟ آيا مرگ به سراغ ما نميآيد؟ آنان كه رفتند چه چيزي با خود بردهاند؟
دل پري از خائنين به اين انقلاب وا مام عزيز دارم. چه آنهائي كه ضد انقلاب و ضد اسلام هستند و چه آنهائي كه در پستهاي مختلف از موقعيت خود سوء استفاده ميكنند و به اسلام عزيز و محرومين خيانت ميكنند. مخصوصاً آنهائيكه سخنان امام را تحريف ميكنند به سود خود، حتي و حتي.
بيائيد انسان شويد، ديگر بس است، از شهيدان خجالت بكشيد.
بيائيد به سخنان پيامبر گونه امام عزيز گوش دهيد و به آن عمل كنيد. دست از خيانت برداريد تا خشم و قهر خداي بزرگ بوسيله اين امت به سراغتان نيامده است توبه كنيد. ملت و امام ما بيدار هستند. هركس خيانت كند به حول و قوه الهي رسوا خواهد شد. بيائيد به مظلومين، به ضعفاء، به محرومين بيشتر خدمت كنيد. دست محرومين را بگيريد تا شايد لطف و فضل خدا در دنيا و آخرت نصيبتان گردد. سر سفره محرومين بيشتر شركت كنيد و خدمت براي آنان را سر لوحه كارهاي خودتان قرار دهيد. اگر چنين كرديد مطمئن باشيد رستگاريد و سرافراز.
هركس شيعه علي (ع) است بايد چنين كند و الا دروغ ميگويد من شيعه هستم.
اما خدمت پدر و مادر گرامي و عزيزم نيز سلام عرض ميكنم و اميدوارم كه هميشه در پناه ايزد منان در كارهاي خير و الهي موفق و مؤيد باشيد. انشاء الله
هر بدي و كم لطفي از اينجانب ديدهايد حلال كنيد، اميدوارم هديهاي كه تقديم اسلام و دين خدا ميكنيد مورد قبول درگاه خداوند تبارك و تعالي واقع گردد.
ما از خودمان چيزي نداريم، هرچه داريم و هرچه داريد امانتي است از طرف خدا . ما همه از خدا هستيم، همه عالم از خداست و همه به سوي خدا بر ميگرديم. انا لله و انا اليه راجعون . پس چه بهتر كه برگشت اختياري و انتخابي باشد. چه بهتر انسان انتخاب كند و چه بهتر انسان جان خودش را تسليم خدا كند و بگردد به طرف خداي تبارك و تعالي با سعادت و آبرو.
همانطور كه گفتم مرگ سراغ همه ما خواهد آمد و انسان اين راه بايد برود چه بهتر در راه دفاع از اسلام و دفاع از كشور اسلامي فداكاري كند و به سوي خدا بشتابد و امانت را به صاحب امانت بسپارد.
من گناهكار شهادت را انتخاب كردهام و از خداي بزرگ عاجزانه بارها تقاضا كرده ام كه آرزويم را برآورده نمايد و ما را جزء شهداي واقعي مكتب اسلام قرار دهد و روح ما را با ارواح شهداي كربلا محشور كند. انشاءالله
شما مطمئن باشيد كه ما بر حق هستيم و درگير دنياي كفر و الحاد هستيم و به همين خاطر مظلوم واقع شدهايم و بايد آنقدر پايداري و استقامت كنيم تا انشاءالله باطل از بين برود.
و بايد بدانيم كه خدا با مؤمنان است و وعده پيروزي نهائي را داده و بارها در قرآن كريم متذكر شده است.
ولي بايد بدانيم كه در اين راه نبايد سستي كنيم و از جان و مال خود دريغ نمائيم. بر هر فرد مسلمان واجب است كه از اسلام دفاع كنيد. بخاطر اينكه اسلام در خطر جدي ميباشد.
بايد مواظب بود كه دشمنان اسلام چاپلوس و چرب زبانند كه بايد پناه به خداي بزرگ برد تا دچار انحراف و كج رويها نشويم، زيرا آنان شيطانند و تا ميتوانند انسانها را وسوسه ميكنند.
اما خدمت امت حزب الله بعنوان يك فرزند كوچك عرض ميكنم كه قدر اين بزرگ رهبر اسلام را بدانيد. همانطور كه تا به حال ثابت كردهايد كه مثل كوفيان نيستيد باز هم مواظب وسوسهها باشيد تا هيچ آسيبي به عزيز اسلام نرسد.
پيوندتان را با روحانيت كه در خط رهبري ميباشند بيشتر كنيد و از بعضي توطئههاي ناجوانمردانه بپرهيزيد.
اگر روزي ميان مردم و روحانيت فاصلهاي ايجاد شود بايد فاتحه اسلام را بخوانيم. اگر ما يد واحدي باشيم همانطور كه امام عزيز فرمودهاند ميتوانيم در مقابل تمام قدرتهاي شيطاني ايستادگي كنيم و سرانجام نيز پيروز گرديم.
از برادران و خواهران عزيزم ميخواهم دين خودتان را به اسلام عزيز اداء كنيد و هرچه بيشتر در خدمت اسلام باشيد و سعي كنيد وصيت و نصيحت امام و شهداء را فراموش نكنيد.
اگر از اينجانب بدي ديدهايد انشائالله حلال ميكنيد.
از كليه برادران و امت حزب الله مخصوصاً برادران همسنگرم كه چه در جبهه و چه در پشت جبهه بودهايم ميخواهم كه راه شهداء را فراموش نكنند و دست از دامن امام عزيز بر ندارند.
هركس ميخواهد رستگار شود، هركس ميخواهد به انحراف كشيده نشود، هركس ميخواهد پيش خداي بزرگ شرمنده نشود و جزء خاصان درگاهش قرار گيرد بايد در خط ولايت فقيه باشد و كسي كه در اين خط نباشد بداند كه در اشتباه و گمراهي به سر مي برد.
امام عزيز نعمتي است الهي، قدر اين نعمت را بدانيد و از وي جاناً و مالاً حمايت كنيد تا آخرين نفر و تا آخرين نفس از امام دست برنداريد.
مواظب باشيم از طرف منافقين گزيده نشويم.
برادران بسيجيم كه من افتخار ميكردم با شما هستم و ميان شما نشست و برخواست ميكردم. هميشه مواظب اعمال و رفتار خود باشيد و هميشه براي رضاي خدا كار كنيد.
برادران عزيزم، اگر خواستيد گريه كنيد بخاطر من، حسين زهرا (س) را بياد آوريد و هر موقع كه اشكهايتان از گونههايتان سرازير شد دست به سوي خداي بزرگ بلند كنيد و بگوئيد كه خدايا اين دوست ما را جزء ياران امام حسين (ع) قرار بده .
ديگر عرضي ندارم. انشاءالله كليه دوستان و آشنايان اين حقير را حلال ميكنند.
والسلام
خاطرات
آثار
آثار تولید شده درباره شهید محمدباقر آقایی
- کتاب «قطعهی آخر»؛ زندگینامه داستانی شهید محمد باقر آقایی است.
نویسنده: اکرم گلبان
انتشارات: دایره دانش
سال چاپ: 1397
تعداد صفحات: 164
برشی از کتاب:
«… علیرضا با دیدن دوربینی که او را نشانه گرفته بودلبخندی زد و سعی کرد از کادر خارج شود. خبرنگار دوربین را به طرفی که سر و صدای رزمنده ها زیاد بود، برد. یکی از رزمنده ها نفربری را از عراقی ها به غنیمت گرفته با لبخند پیروزی که به لب داشت، به طرف خاکریزها میآمد.
محمدباقر دستی برای او تکان داد و با صدای بلندی که بشنود گفت: خسته نباشی برادر. بیچاره ها حتما خواب بودن. وقتی که بیدار بشن مطمئنم که برای پس گرفتنش تا اینجا میآن.
با شنیدن این حرف رزمنده ها شروع کردند به خندیدن. خبرنگار که از گرفتن چنین گزارشی هیجان زده شده بود، کادر دوربین را به طرف او گرفت و سعی کرد برای تکمیل گزارش سوالی از او بپرسد. با اشاره دست به محمد باقر که همراه علیرضا در تکاپوی جابه جایی رزمنده ها بودند، گفت: اگه اجازه بدید یه چندتا سوال ازتون بپرسم.
– خواهش می کنم، بفرمایین
با حالت رسمی از او سوال کرد: لطفا خودتون رو معرفی کنین: بفرمایین از کجا تشریف آوردین؟ در یک چشم بر هم زدن بچه ها محمدباقر را دوره کرده و با اشتیاق مثل کسانی که واقعا داشتند تلویزیون تماشا می کردند، با دقت به او خیره شدند. دو سه نفر از آنها هم عمدا هرازگاهی وارد کادر دوربین میشدند و بلند بلند می خندیدند. ایستاد. انگار چیزی به ذهنش خطور کرده باشد کمی فکر کرد و گفت: محمدباقر آقایی هستم و آدرس خونهم گلزار شهدای حصارک، قطعه آخره…»