شهیدِ زرنگ
مصاحبه با «آقای محمد زارع»
در خصوص «شهید حسن یداللهی»
من و شهید حسن یداللهی در یک گروهان بودیم. بعد هم که دسته ویژه به فرماندهی شهید مسلم اسدی تشکیل شد، حسن شد پیک دسته ویژه.
او خیلی معنوی بود. بیشتر هم با تبلیغات گردان، که طلبه ها بودند، رفت و آمد می کرد. ولی با همه دوست بود، می گفت، می خندید و شوخی می کرد. با وجود آنکه معنوی بود اما آدم خشکی نبود.
ارتباط و رفتارش با همه خوب بود. در عین صمیمیت و خودمانی بودن، به همه احترام می گذاشت. هر کسی را می خواست صدا کند قبل اسمش حتما “آقا” می گفت.
حسن، بچه ی معتقدی بود. نیمه شب ها نماز شب می خواند، کفش های بچه ها را واکس می زد. صبح ها هم برای بچه ها چای آماده می کرد با آنکه خودش هم همراهشان به صبحگاه می رفت. همیشه در انجام کارها پیشقدم بود.
حسن خیلی خودش را جلوی دوربین عکاسی نشان نمی داد. همیشه توی جمع بود ولی اگر چند نفر داشتند عکس می گرفتند، او بلند می شد می رفت کنار.
***
بچه ها خاطره ای از حسن یداللهی تعریف می کردند:
می گفتند: «حسن در یکی از عملیات ها، کلاه سپاهی سرش گذاشته بود و آن را بالا گذاشته بود، قناسهزن فکر کرده بود پیشانی حسن را نشانه گرفته در صورتی که کلاهش بوده! با قناسه می زند، تیر از بالای سر حسن رد می شود و کلاهش هم می افتد.»