شال سبز متبرّک
شـــال ســـبز مــتبرّک
خاطره جعفرطهماسبی (الوارثین)
اواخر بهار 1365 بود که همراه فرماندهان لشکر 10 سیدالشهدا، رفتیم خدمت رئیس جمهور وقت (مقام معظم رهبری) تا هم دیداری داشته باشیم و گزارش ارائه کنیم، هم روحیه بگیریم.
در آن مراسم، سید جمال قریشی؛ مسئول تبلیغات گردان علی اکبر، با سوز صدایش، حال خوب مجلس را دوچندان کرد و بعد از مرثیه سرایی اهل بیت، مورد تفقد حضرت آقا قرار گرفت.
وقت نماز که شد، سید جمال شال سبزش را انداخت روی دوش آقا و گفت:
این را گذاشتم تا متبرک شود. بعدا می برم جبهه تا ان شا الله به آرزویم برسم و شهید شوم.
آقا ایستادند به نماز و سید هم مکبر شد…
نماز که تمام شد، سید جمال رفت شالش را بگیرد که آقا فرمودند:
شما؛ هم سادات هستی، هم رزمنده… اگر اشکالی ندارد این شال به عنوان تبرک پیش من بماند.
سید پذیرفت و شال سبز، ماند پیش سید علی.
حضرت آقا بعدا، دور از چشم سید، به مسئولین لشکر سپردند که هوای سیدجمال را داشته باشند، او اهل ماندن نیست و رفتنی است…
اتفاقا آنها هم حین عملیات مواظب بودند که سید نرود خط و در عقبه بماند، اما در شلوغی درگیری ها، سید رفت جلو و به آرزویش رسید…
بعدها که مجددا آن جمع رفت خدمت حضرت آقا و کسی دیگر بلند شد و مداحی کرد، آقا جویای احوال سید جمال شد که به ایشان گفتند: «سید شهید شد…»
شهید سید جمال قریشی متولد روستای برغان از توابع کرج بود که تیرماه ۱۳۶۵ در عملیات کربلای 1 به شهادت رسید. غیر از او، 3 برادر و عمو و پسرعمویش هم به فیض شهادت نائل شدند.
سلام سید جان دلم برای مداحیت وحنا بندان در گردان تنگ شده دریاب
حنا حنای اخر است میرویم کربلا …….
باسلام ، اولین بار که شهید قریشی را در منزلمان دیدم با دیدنش دلم آرام گرفت . ایشان آمده بود برای مراسم پدر بزرگ شهیدمان مداحی نماید . باتوجه به اینکه ایشان حتی شهید و اعضاء خانواده ما را نمی شناخت . فقط به گفته شهید سید جمال پوستر آن را دیده بود . این آشنا شدن با شهید قریشی باعث شد پای این حقیر جا مانده به جبهه و گردان علی اکبر باز شود . برای شادی روح شهداء صلوات