دلنوشته برادر “جواد چپردار“ درباره شهید خسرو چپردار جواد چپردار برادرم، یک ماه پیش از شهادتش، روزی در منطقه با من خلوت کرد و به اصرار از من خواست که به خانه برگردم. گفتم: “چرا خودت برنمیگردی؟ هم مسئول پایگاه بسیج هستی، هم پزشکی تهران قبول شدهای، هم خانواده به شدت مشتاقند که ازدواج کنی … ادامه خواندن خوشا به حالت که رفتی!