خلوتگه عشاق
شهید جواد رهبر دهقان
به روایتِ برادر اکبر نریمانی
اوایل انقلاب، در مسجد محله کارخانه قند کرج، بسیج مردمی ناحیه 7 کرج تشکیل شد. جواد رهبر دهقان نقش بسزایی در راهاندازی آن داشت.
او از همان موقع که در پادگان بود، حرکات و افکار سازنده ای داشت.
گاهی که بچههای پایگاه، جوانان مجاهدین خلقی را دستگیر میکردند و چشمبسته میآوردند به پایگاه، جواد میگفت: با اینها خوب برخورد کنید. بیایید روی اینها کار کنید… اینها جوانند شاید جذب شوند. در بحثها هم همیشه بر اساس منطق و گفتگو پیش میرفت.
یکی از ابتکارات جواد در اوایل جنگ، این بود که رفته بود با تأسیسات کارخانه قند صحبت کرده بود که تفنگ چوبی برایشان درست کنند. آن موقع، تازه جنگ شروع شده بود و هنوز کسی تفنگ نداشت. این کار، برای روحیه بچهها هم خیلی خوب بود.
همیشه احساس میکردم جواد ماندنی نیست. میدانستم او برای این دنیا نیست و امروز یا فردا میرود…
وقتی شنیدم تصمیم دارد ازدواج کند، خیلی تعجب کردم چون بعضی از رزمندگان تفکرشان این بود: «ما که رفتنی هستیم، دیگر برای چه ازدواج کنیم؟…»
اما جواد طرز فکر متفاوتی داشت. او خودش به خانواده گفته بود که تصمیم دارد ازدواج کند. هم ازدواج کرد، هم فرزنددار شد.
جواد دنیایی از روحیه و انرژی و امید بود.
شور و شعف خاصی داشت و میگفت: «باید زندگی کرد.»
***
در مأموریت پدافندی فاو که بودیم،
یک شب، وقتی دشمن منور زد، یکدفعه دیدم حدود 10 متر آنطرف تر از من، یک نفر در تاریکی، پرید پشت خاکریز!
تعجب کردم، چون آنطرف خاکریز، کاری نداشتیم و کسی نمیرفت…
کنجکاو شدم ببینم که بود و چه کرد…
آهسته رفتم جلو…
دیدم جواد رهبر دهقان است که ایستاده به نماز شب.
فهمیدم که آن پشت برای خودش جایی درست کرده بود که شبها را در آن خلوت می کرد و به راز و نیاز میگذراند.
سلام خیلی ممنون که برای نشر این زیبایی ها وقت می گذارید. سلامت و موفق باشید
سلام و عرض تشکر خدمت شما سرور گرامی که مشوق خادمان خود هستید.
التماس دعا