تو را به جان مادرم
خاطره برادر اکبر اسماعیلی
درباره شهید امرالله بابابزرگی و عملیات والفجر 8
زمستان سال ۱۳۶۴ بود و مشغول عملیات در جزیره ام الرصاص بودیم…
حدود ساعت ۲ – ۳ بعدازظهر، قرار شد جزیره را تخلیه کنیم.
خاکریز بلندی بود که جزیره را تقریبا به دو قسمت تقسیم می کرد و دشمن به عنوان یک سپر دفاعی از آن استفاده می کرد و یک توپ چهارلول هم کنار آن کار گذاشته بود. کنار آن خاکریز، دسته یک تجزیه شده گروهان جهاد گردان حضرت علی اکبر علیه السلام به فرماندهی سردار دلاور امرالله بابابزرگی برای دفاع مستقر بود.
از انتهای جزیره، نیروهای بعثی با چند تانک و پشت سرشان هم نیروهای پیاده در حال پیشروی بودند.
امرالله روی زانو نشسته بود و با کلاش، تیراندازی می کرد که ناگهان دیدم روی زانوهایش بلند شد و به عقب افتاد.
سید جعفر میرمحمدی بغل دستش بود. سر او را در بغل گرفت و گفت: امرالله جان، تو را به مادرم حضرت زهرا(س) قسم میدهم مرا شفاعت کن.
چون بادگیر بر تن بچه ها بود، ابتدا متوجه نشدم، اما بعد که خوب دقت کردم، دیدم تیر، انگشت شصت دست راستش را زخمی کرده و از آنجا هم به بدنش اصابت کرده بود.
امرالله بابابزرگی همانجا شهید شد و به یاران شهیدش پیوست…
چند دقیقه بعد، نیروهای بعثی با تیر مستقیم تانک، شروع کردند شلیک به آن خاکریز.
اغلب بچه هایی که مانده بودند (ازجمله خود من)، موجی شدند. تعداد نفرات هم کم بود و امکان انتقال پیکر مطهر شهدا به عقب میسر نشد.
***
یاد کنیم از شهدای عزیز عملیات والفجر هشت گردان حضرت علی اکبر(ع)
شهید عادل کبیری
شهید بهمن باغچی
شهید سید یحیی سیدی
شهید اللهیار دکامی
شهید محمدرضا رجبی
شهید علی معروف خانی
و…….
به امید اینکه در دنیا دعاگو و در آخرت شفیعمان باشند
آمین یا رب العالمین