حاضرم به خاطرتان تکه تکه شوم
شهید جواد رهبر دهقان
به روایتِ برادر علی اصغر کوثری
پاییز 1364 در اردوگاه دز (پشت پایگاه وحدتی دزفول)، گردان مشغول آموزشهای آبی-خاکی شد.
روز اول، سردار عباس رنجی، با آن قد بلندش سر ستون گردان قرار گرفت، نفر دوم آقا جواد بود و نفر سوم هم من که سر ستون گروهان ایثار بودم و پرچم بلند گروهان را در دست داشتم.
عباس رنجی با آن قد بلندش تا کمر در آب بود، من تا گردن در آب بودم، و آقا جواد که قدش کوتاه بود، ناچار بود شنا کند!
من خیلی متوجه عمق مسیر نبودم. تا اینکه یکباره زیر پایم خالی شد…
در آب فرو رفتم، پرچم از دستم رها شد و دیگر چیزی متوجه نشدم. تا اینکه به روی آب باز گشتم. عباس رنجی هم به گمان اینکه پرچم در دست آقا جواد بوده که به سرش خورده، به شوخی چند بار سر آقا جواد را در آب فرو کرد و اصطلاحا او را آب داد.
آن روز عباس رنجی فشار زیادی به نیروهای گردان آورد تا از لحاظ آمادگی جسمی بچه ها را بسنجد. در آخر هم با صحبت های خوب و معنویاش، برنامه خاتمه پیدا کرد.
***
من که خیلی شرمنده شده بودم، بعد از پایان آموزش، خدمت آقا جواد رفتم و از ایشان حلالیت خواستم، اما با جوابی داد که بیشتر شرمنده شدم!
آقا جواد گفت: «برادر رنجی، عزیز ماست. این که آموزش بود، حاضرم برای یک تار موی شماها که برای خدا اینجا هستید تکه تکه بشوم…»
همهی وجود آقا جواد برای خدا بود…
آقا جواد استاد اخلاق بود
سلام علیکم
پاینده برقرار باشید انشالله