خاطره برادر محمود روشن (نویسنده)
نوروز سال 1365 را به همراه رزمندگان گردان حضرت علی اکبر(ع) در اردوگاه کوثر گذراندم.
دیدوبازدیدهای بچهها بسیار دیدنی بود. از تک زدن شکلاتهای تدارکات تا جشن پتو گرفتن.[1]
یکدفعه که برای دیدوبازدید به چادر فرمانده گردان رفته بودیم، در عین ناباوری دیدم که بچهها به فرمانده گردان هم رحم نکردند و برای او هم جشن پتو گرفتند. طفلک حاج حمید تقیزاده کتک مفصلی زیر پتو خورد! ولی با مهربانی با بچهها رفتار کرد و چیزی نگفت.
قاسم کشمیری و مسلم اسدی خودشان از شلوغهای دسته بودند و جشن پتو را آغاز کردند. آنها میگفتند چون برای همه جشن پتو گرفتهایم، اگر برای فرمانده گردان جشن پتو نگیریم نابرابری است. برادر تقیزاده هم با خنده به مسلم و کشمیری گفت: «تو فرصت مناسب حالتون رو میگیرم.»
این برخوردهای ساده و بیغلوغش برای من عجیب بود؛ بهخصوص از سوی فرماندهان. آنها بدون هیچگونه تکبر و خودخواهی و با صمیمیت با نیروهای خود رفتار میکردند. برادر تقیزاده به مسلم و کشمیری گفت: «شما برام جشن پتو میگیرید، عیبی نداره، ولی من ازتون پذیرایی میکنم.»
* قاسم کشمیری و مسلم اسدی درست نوروز یکسال بعد (18 فروردین 1366)، هر دو کنار هم حین عملیات کربلای 8 به آرزویشان رسیدند.
[1]. جشن پتو شیوهای برای شوخی کردن بچههای جبهه بود. بدینترتیب که هر کس که وارد سنگر یا چادر میشد برای خوشآمدگویی رویش پتو میانداختند و کتکش میزدند و وقتی شوخی تمام و پتو کنار زده میشد همه در گوشهای مینشستند تا کسی که کتک خورده است نفهمد چه کسی او را زده است. اوایل بعضیها ناراحت میشدند، ولی وقتی فهمیدند جشن پتو استثنا ندارد و برای همه اجرا میشود آنها هم خودشان در جشن پتو شرکت میکردند. این کار به بالا بردن روحیۀ شادابی در رزمندگان کمک میکرد. خیلی از بسیجیهایی که جشن پتو میگرفتند بعدها به شهادت رسیدند.
منبع: کتاب اعزامی از شهر ری (نویسنده: محمود روشن)