برادر! شما یک ساعت مچی Casio به من بدهکاری!!!
خاطره برادر “جواد چپردار” (طنز) زمانی که گردان علی اکبر برای آموزش به جنگل نور در شمال کشور رفته بود، قرار شد مسابقات کشتی هم برگزار شود و من داور باشم. اتفاقا در همان مسابقات، خود من هم در وزنی که بودم، اول شدم و یک ساعت مچی کاسیو Casio از فرمانده گردان (حاج حمید … ادامه خواندن برادر! شما یک ساعت مچی Casio به من بدهکاری!!!