با ما برادر می شوی؟…
خاطره کاظم بصیر
یکروز که در منطقه “رأس البیشه فاو” (پدافندی کارخانه نمک) بودیم، سید رسول حسینی منش و سید قاسم حیدری و میثم کمال زاده کنار هم روی خاکریز نشسته بودند که مرا که در حال عبور بودم صدا زدند.
به سویشان رفتم و سلام و علیک کردیم.
سید رسول بیمقدمه گفت:
«کاظم! ما داریم بین خودمون صیغه برادری می خونیم. دوست داری تو هم با ما برادر شی؟…»
قبلا راجع به این موضوع، مطالبی به گوشم خورده بود…
شنیده بودم که بین رزمندگان مرسوم است. مثلا شنیده بودم که بعضی وقتها شب عملیات، کل افراد یک دسته در یک جا جمع می شوند و روحانی گردان بینشان صیغه برادری را جاری می کند. آنها هم از یکدیگر قول شفاعت می گیرند.
یک لحظه با خودم گفتم من حقیر کجا و این خوبان کجا؟…
اما از آنجایی که تا بحال چنین توفیقی نداشته بودم، سریع و از خدا خواسته قبول کردم. سید رسول برایم توضیح مختصری درباره چگونگی آن داد و شروع کردیم:
دستهایمان را روی هم گذاشتیم و از روی مفاتیحِ سید رسول، شروع کردیم به خواندن عقد اخوت
بسم الله الرحمن الرحيم، و اخيتك في الله، و صافيتك في الله، وصافحتك في الله، وعاهدت الله وملائكته وكتبه ورسله وانبيائه والائمه المعصومين عليهم السلام،علي اني ان كنت من اهل الجنته والشفاعه،واذن لي بان ادخل الجنه،لاادخلهاالاوانت معي
به اين قسمت که رسیدیم، همه با هم گفتیم: قبِلتُ
بعد سید رسول ادامه داد:
اسقطت عنك جميع حقوق الاخوه،ماخلاالشفاعه والدعاءوالزياره
داشتم از خوشحالی بال درمی آوردم…
(خاطراتتان از دوران حضور در گردان حضرت علی اکبر را با ما به اشتراک بگذارید)
خوش به اون روزا
ایشان در عکسهای غواصی کنار سردارشهید علیرضا املی هستند حتما خاطرات زیادی از ایشان هست ایکاش دوستان ایشان خاطرات بیشتری بنویسند