اولِ معرکه
خاطره محمود روشن (نویسنده)
از شهادت شهید امیرسیاوش مطلع
در عملیات تکمیلی کربلای پنج در تاریکی نیمه شب وارد منطقه شلمچه شدیم. ساعت حدود یک بامداد 13 اسفند 1365 بود. برادر امیر سیاوش مطلع که چند روز بود فرمانده دسته شده بود سر ستون دستۀ ما حرکت کرد و من هم در انتهای ستون دسته را همراهی کردم تا سوار وانت تویوتا شدیم و به خط رسیدیم.
نیمههای شب بود که به خط رسیدیم.
عراقیها آتش بسیار سنگینی روی منطقه میریختند. آتش به قدری سنگین بود که به محض رسیدن به خط و پیاده شدن از ماشینها، سنگر گرفتیم. برادر مطلع گفت: «جانپناه بگیرید تا آتیش کمتر بشه و دوباره راه بیفتیم.»
در لحظۀ ورود، خمپارههای دشمن از ما پذیرایی کردند. آتش دشمن وجب به وجب منطقه را میزد. سنگینی آتش اجازه نداد که بتوانیم ستون را جمعوجور کنیم. هرکس به دنبال جانپناه میگشت تا پس از کم شدن آتش به حرکت ادامه دهیم. میبایست مسافتی را پیاده طی میکردیم تا به محل شروع عملیات برسیم.
برادر مطلع و روحانی گردان (که نامش در خاطرم نیست) برای پناه گرفتن به سمت یک تانک نیمهسوخته رفتند، ولی خمپارهای نزدیک آنها اصابت کرد و هر دو در همان ابتدای کار به شهادت رسیدند. چندین نفر از نیروها هم بر اثر شدت آتش خمپارهای دشمن در اطرافِ جایی که پیاده شده بودیم، به شهادت رسیدند. این صحنه را محسن ایوبی هم دید. باید هرچه سریعتر این منطقة پرخطر را ترک میکردیم.
وقتی آتش کمی فروکش کرد، محسن ایوبی مرا صدا زد و گفت: «فرمانده دسته شهید شد و تو باید دسته رو به سمت خط هدایت کنی.»
شهادت امیر سیاوش مطلع در بدو ورود به خط مرا شوکه کرد. مجروحیت او هنوز کاملاً خوب نشده بود که از بیمارستان به منطقه آمده بود. او مظلومانه و بیصدا در چند قدمی من شهید شد.
او در وصیتنامهاش نوشت:
«از خداوند سبحان خواستهام که نه اسیر شوم و نه معلول، بلکه تمامی پیکرم را خالق منان از من پذیرا باشد و اگر شهادت را نصیبم نمود، در صف اول معرکه شهید شوم.»
منبع: کتاب اعزامی از شهر ری؛ نویسنده: محمود روشن، صفحه 384 و 385