احرام خون
شهید علی قربانی
به قلمِ جانباز مجید اسکویی
اهل ورامین بود؛ سرزمین السابقون انقلاب. رسم وفاداری و جانبازی را از اهل دیار خود آموخته بود.
وقتی پای به میدان عطرآگین جهاد و شهادت گذاشت، «پاسدار وظیفه» بود و در همین لباس تا معاونت فرماندهی گروهان نصر گردان حضرت علی اکبر(ع) از لشکر 10 سیدالشهدا(ع) پیش رفت.
سرعت در تصمیم گیری و شجاعتش مثال زدنی بود.
او همیشه می گفت: دوست دارم در «لباس بسیجی» شهید شوم.
زمان؛ گاه با کندی و گاه با سرعت گذشت و پیش از آغاز حماسه شورانگیز «کربلای 1»، دوران خدمت وظیفهاش تمام شد و او به اولین آرزویش رسید. حالا دیگر او بسیجی بود و به دنبال تحقق مهمترین آرزوی دیرینه اش…
شب عملیات، در قرار تاکتیکی بچههای گردان در حال سوار شدن به اتوبوس جهت عزیمت به خط مقدم بودند، که ناگاه وارد اتوبوس شد. حال و هوای متفاوتی داشت و گویی از اینکه دیگر بسیجی است، در پوست خود نمیگنجید. شاید به او گفته باشند که «دیگر بس است! مدت طولانی سربازی را در جبهه حضور داشتهای. دیگر هیچ الزامی به ماندن نداری و بهتر است در جای دیگری خدمت کنی!» اما مگر می شود، او را از دست یافتن به مهمترین آروزیش باز داشت.
سردار شهید «علی قربانی»، سرانجام در نیمههای شب اول مرحله دوم از عملیات کربلای یک، ضمن تلاش خستگیناپذیر، میقات «قلاویزان» را معراج خود یافت و پس از عمری مجاهدت به آروزی دیرینه خود دست یافت و در جوار رحمت خداوند، آسمانی شد.
مجید اسکویی
* (متن بالا با اندک تغییری در 20-9-1374 ذیل ستون “با علمداران عشق” روزنامه کیهان با عنوان “احرام خون” به چاپ رسیده است.)