یادها
آقای گل!
به قلمِ برادر “مجتبی شوشتری”
درباره شهید “منصور صادقپور“
روی جیب پیراهنش نوشته بود “آقا منصور گل”
چه با مقام بود اسمی که برای خودش انتخاب کرده بود.
قبل از مرحله تکمیلی عملیات کربلای 5، یک شب داش علی کوثری گفت: بیا برویم شهدای گردان را شناسایی کنیم!
دو تایی راه افتادیم…
هر گوشه ای، عاشقی در تاریکی مشغول عشق بازی بود…
منصور را هم دیدیم که در گوشه ای ایستاده بود به نماز شب.
شیطنت علی گل کرد و رفت کنارش.
پرسید: داری چه کار میکنی؟
منصور هم به روی خودش نیاورد و گفت: آمدم ببینم بقیه چه میگویند و چه کار میکنند.
وقتی رویش را برگرداند طرف ما، چهرۀ ماهش را دیدیم که قرص کامل شده بود…
آری شهید منصور صادقپور آن شب، بیشتر از همیشه نوربالا می زد و همان شبها به سمت نور، پرواز کرد…