آرزویی که محقق نشد!…
خاطرات جانباز مجید رضاییان
درباره مرحوم عدنان اوغر
عدنان در طول زندگی اش، همواره با سختی های بسیاری مواجه بود. پیش از جنگ و حین آن، به دلیل داشتن اصالت ایرانی، توسط صدام از عراق اخراج شده و از مادر و خواهرانش دور افتاده بود.
***
بعد از جنگ، به دنبال کار بود، اما با توجه به وضعیتی که داشت، به سختی برایش کار پیدا می شد. یکبار تمام مراحل استخدام را هم طی کرد، اما چون مدارک شناسایی اش کامل نبود، در نهایت جور نشد.
پس از مدتی، بالاخره توانست به دعوت یکی از آشنایانش، در محلی مشغول به کار شود و موقعیت شغلی خوبی به دست آورد، اما باز هم به مشکل برخورد!
او بعد از مدتی متوجه رفتار مشکوک مسئول آن مجموعه شد و با تحقیق بیشتر فهمید که با یک جاسوس، طرف است؛ کسی که در لوای فعالیت اداری، برای بیگانگان جاسوسی می کند. حالا عدنان بر سر دوراهی سختی قرار گرفته بود؛ او یا باید به حفظ موقعیت مادی خوبی که به سختی بدستش آورده بود می اندیشید، یا به حفظ آرمانها و ارزشهایش. اما او کسی نبود که از تعهدی که نسبت به اسلام و انقلاب، دست بردارد. لذا با مشورت شهید مدافع حرم؛ حاج شعبان نصیری، گزارشی تنظیم کردیم و به اطلاع مرجع زیربط رساندیم.
به این ترتیب، عدنان شغل و مزایایش را از دست داد، اما جلوی توطئه و نفوذ را گرفت.
***
او مدتی را در قم، به تحصیل علوم دینی پرداخت اما همچنان از یاد شهدا دور نشد. حتی یکبار با دوست همرزممان (حاج علی اصغر کوثری) به منطقه ماووت رفتند تا پیکرهای دوستان شهید را تفحص کنند. این کار بسیار پرخطر و سخت بود چراکه ممکن بود نیروهای بعثی هم به آن منطقه تردد داشته باشند. اما آنها توانسته بودند 12 خانواده را از چشم انتظاری درآورند.
***
عدنان همچنین ضمن تحصیل علوم دینی، فعالیتهای برون مرزی نیز داشت. آن زمان با وجود اعلام آتش بس، منافقین دائما در حال انجام عملیاتهای تروریستی در خاک ایران بودند. عدنان هم با همکاری دوستانش در عراق، عملیاتهایی را در جهت دفع تحرکات منافقین انجام می دادند که این کار هم بسیار پر مخاطره بود.
***
زمانی که عدنان جهت انجام فعالیت های تبلیغی برای شیعیان کویت، به این کشور رفته بود، توانست کارهای پر بازده فرهنگی و اقدامات مثبتی انجام دهد. شیعیان کویت، به او علاقه مند شده بودند و نسبت به اعتقادات و تفکراتش گرایش پیدا کرده بودند… اما مغرضان ساکن کشور کویت که از اثرگذاری اون ناراحت بودند، به دولت این کشور گزارشی دادند مبنی بر این که شخص عدنان، در حال کمک به نیروهای حزب الله لبنان است. به دنبال این دسیسه، دولت کویت، عدنان را به این کشور، ممنوع الورود کرد و دوباره عدنان از خانواده اش جدا افتاد. او در آن کشور ازدواج کرده بود و دارای فرزند شده بود، اما به ناچار، همسر و فرزندانش در کویت ماندند و خود ناگزیر به بازگشت به ایران شد.
-
آرزویی که محقق نشد!…
عدنان همیشه دل در گرو همرزمانش داشت و چه در زمانی که در قم ساکن بود و چه زمانی که ساکن کشور کویت بود، هروقت به تهران یا کرج می آمد، حتما به دوستان همرزمش سر می زد و به ملاقات جانبازان می رفت.
او دوست داشت خانه اش را به مقری برای انجام مراسمات گردان علی اکبر تبدیل کند و به محلی برای ملاقات و دورهمی های رزمندگان گردان… اما این آرزوی او، هیچوقت محقق نشد!…
عدنان پس از اخراج از کویت، دچار بیماری لاعلاج شد.
یکروز تماس گرفت و پرسید: ترکشهایی که از زمان جنگ، در بدن ما جامانده، از چه جنسی هستند؟
جواب دادم: جنس های مختلف؛ چدن، آلومینیوم،… بستگی دارد که ترکش چه چیزی بوده باشد: نارنجک؟ خمپاره؟ … بعد پرسیدم: چطور مگر؟!…
گفت: باید ام آر آی انجام دهم، اما گفته اند اگر شیء آهنی در بدنت باشد، نمی شود!
از طریق دوست مشترکمان، خبردار شدم که عدنان از ناحیه یک پا دچار ناراحتی شده است.
به اتفاق حاج آقا مومنی و حاج مهدی نصیری در قم به دیدنش رفتیم. برای ما که همیشه او را سرزنده دیده بودیم، حالا خیلی سخت بود که ببینیم عدنان، حتی ایستادنش هم دچار مشکل شده است. او برای درمان، به تهران آمد، اما علاجی برایش نبود.
بیماری وی، هر روز پیشرفت کرد تا به تدریج تمام عضلاتش از کار افتاد؛ حتی حرف زدنش هم دچار مشکل شد.
حالا جسم بیمار عدنان، روی تخت در شهر تهران بود، خواهرانش در عراق و همسرش در کویت… مدتی بعد، همسرش هم به بیماری سرطان مبتلا شد و دور از او، از دنیا رفت…
عدنان که علاقه بسیاری به همسرش داشت، داغدار و نگران از آینده فرزندانش در کویت، روی تخت افتاده بود و دلخوش به دیدار همرزمانی که به عیادتش می رفتند…
آخرین بار که حاج عدنان را ملاقات کردم، بیماری اش آنقدر پیشرفت کرده بود که دیگر توانایی بلع هم نداشت و در بیمارستان بستری شده بود تا از طریق عمل جراحی، وسیله را برایش تعبیه کنند که غذا را به معده اش برساند.
***
عدنان همواره در طول زندگی اش، با سختی های بسیار زیادی مواجه بود، اما هرگز ذره ای سستی و خلل در اعتقاداتش پیدا نشد و او از همه امتحانات الهی سربلند بیرون آمد.
روحش شاد…