یادها
آخرین گلوله ی جنگ
نحوه ی مجروحیت جانباز «مجید رضاییان»
از زبان فرمانده گردان علی اکبر «حاج حمید تقی زاده»
مرداد ماه بود و مشغول عملیات غدیر بودیم.
من به همراه پنج شش نفر دیگر دور هم ایستاده بودیم که ناگهان یک دسته گلوله ی مینی کاتیوشا آمد خورد اطرافمان.
چند نفر از بچه ها را موج گرفت اما کسی مجروح نشد، به جز مجید رضاییان…
صدای مجید را شنیدم که گفت: آخ! چشمم خورد…
نگاهش کردم. ترکش، صاف رفته بود وسط چشم سالمش نشسته بود. مجید که پیش از آن در عملیات دیگری یک چشمش را از دست داده بود، حالا در آخرین روز جنگ، چشم دیگرش را هم تقدیم صاحبش کرده بود.
آن تیر، از آخرین گلوله های جنگ بود و بعد از آن، گلوله ی دیگری ندیدم. آخرین تیر جنگ آمده بود که چشمهای سر مجید را برای همیشه ببندد و چشم دلش را باز کند…
دلم برای همه شان تنگ شده دلم می خواهد خود حاج حمید را ببینم و ساعتی دوباره همنشین و هم صحبتشان باشم. کاش هنوز برایم فرماندهی کند.
سلام مرا به ایشان برسانید.