با ما در ارتباط باشید : 09199726467

شهدا

شهید افضل خسروچوپان


شناسه


نام: افضل

نام خانوادگی: خسروچوپان

نام پدر: بیرام

نام مادر: سکینه

تاریخ تولد: 27 مرداد 1346

محل تولد: البرز – ساوجبلاغ – شهر جدید هشتگرد

سن: 19 سال

تاریخ شهادت: 14 اسفند 1365

محل شهادت: شلمچه

عملیات: مرحله تکمیلی کربلای 5

یگان: لشکر 10 سیدالشهدا – گردان علی اکبر – دسته ویژه

تاریخ رجعت: اسفندماه 1373

مزار: البرز – نظرآباد – گلزار شهدای بهشت رضا

 


زندگینامه


شهید افضل خسروچوپان در روز بيست و هفتم مرداد 1346، در شهر هشتگرد از توابع شهرستان ساوجبلاغ به دنيا آمد. پدرش بهرام و مادرش سكینه نام داشت.

افضل تا پايان دوره راهنمايی درس خواند و سپس به شغل تعمیرکاری موتور سیکلت روی آورد.

او که به عنوان پاسدار وظيفه در جبهه حضور يافته بود، در روز دوازدهم اسفند 1365، در شلمچه بر اثر اصابت تركش به فیض شهادت رسيد. مزار او در شهرستان نظرآباد قرار دارد.

 


خاطرات


  • خواهر شهید افضل خسروچوپانی:

در آخرین مرخصی که افضل آمده بود، از شهادت همرزمانش بسیار ناراحت بود و می گفت: در عملیات، روز عاشورا برای من مجسم شد و سیل خون جاری شد.

او از این بابت خیلی احساس دلتنگی می کرد و می خواست هرچه زودتر به جبهه بازگردد. وقتی به او می گفتیم که دیگر بس است، تو به اندازه خودت به جبهه رفته ای می گفت: آخر چطور قبول کنم و دلم راضی شود که بچه های مظلوم بسیجی را در جبهه تنها بگذارم.

  • همرزم شهید:

برای من، یکی از به یادماندنی ترین لحظه های شهادت، لحظه شهادت افضل بود…

وقتی که رفت روی بلندی نشست و تیر از یک طرف بدنش وارد و از طرف دیگر خارج شد، من فرمانده مان شهید خسرو چپردار داشتیم او را می دیدیم. همان چند لحظه قبل، خسرو را با دعوا از آن بلندی آورده بودم پایین.

صحنه ای عجیب و به یادماندنی بود… خسرو بلند گفت: ”افضل سلام منو به اباعبدالله برسون”.

 

مشاهده بیشتر

نوشته های مشابه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest
6 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
ناشناس
ناشناس
3 سال قبل

یکی از بیادماندنی ترین لحظه های شهادت، لحظه شهادت افضل بود برام. وقتی رفت روی بلندی نشست و تیر از یک طرف بدنش وارد و از طرف دیگر خارج شد و من و خسرو داشتیم تماشاش می کردیم چون تازه چند لحظه قبلش خسرو رو با دعوا آورده بودم پایین از اون بلندی. اما صحنه عجیب و بیادماندنی لحظه ای بود که خسرو بلند گفت: ” افضل سلام منو به اباعبدالله برسون”.

کاربران ناشناس
کاربران ناشناس
3 سال قبل
پاسخ به  ناشناس

سلام علیکم بزرگوار… در رابطه با این خاطره لحظه شهادت شهید افضل خسروچوپان بیان فرموده اید میشه خودتون رو معرفی بفرمایید

کاربران ناشناس
کاربران ناشناس
3 سال قبل

پیک شهید چپردار بودم تو دسته ویژه. فقط من و مصطفی بابایی و ابوالفضل سلیمی و عطاالله انصافی و یک دوست دیگه زنده موندیم. هر پنج تا هم مجروح. یک روز کامل زیر پای عراقی ها افتاده بودیم تا دوباره شب شد. مصطفی من رو کول کرد کمی و کشید عقب. سرش مجروح شده بود. ابوالفضل هم گوشش خورده بود و تعادل خیلی نداشت. انصافی و دوست دیگه پاهاشون شکسته بود. خیلی ها اون روز جلوی چشم من شهید شدن و پیکرشون موند.

گمنام
گمنام
3 سال قبل

شهید افضل از معدود شهدایی است که قدر او شناخته نشد و به شدت به دنبال گمنامی بود فقط نزدیکان خیلی نزدیک او قطره ای از فضایل افضل را درک کرده اند … تنها چیزی که در درون او اصلا وجود نداشت ترس بود … او به معنای واقعی مرگ را به بازی گرفته بود … سلام خدا بر سردار گمنام جبهه های شلمچه شهید افضل خسروچوپان

کاربران ناشناس
کاربران ناشناس
3 سال قبل

زنده باشید بزرگوار انشاا… یاد و خاطره شهدا توسط شما یادگاران جبهه و جنگ زنده بماند… پیکر شهید افضل خسروچوپان جزء شهدای تفحصی در اسفند ماه سال ۱۳۷۳ به آغوش خانواده بازگشت… باشد که شهدا ما رو هم شفاعت کنند..

همچنین ببینید
بستن