با ما در ارتباط باشید : 09199726467

یادها

روحت شاد که روحم را مصون کردی

درباره شهید احمد زرعی کار

شهید احمد زرعی کار

شب بود…

بی‌رمق و خسته، ولو شده بودیم توی چادرها و با همرزمان، گرم صحبت شده بودیم؛ از هر دری سخنی…

هر کسی چیزی می‌گفت تا اینکه من شروع کردم به صحبت. موضوع حرفم درباره یکی از بچه‌ها بود که در جمع ما حضور نداشت.

بلافاصله احمد زرعی کار، خیلی محکم و تند، جلوی همه بچه‌ها به من گفت: دیگر ادامه نده، چون داری غیبت می‌کنی.

***

با شناختی که از شخصیت احمد داشتم، خیلی تعجب کردم.

احمد بسیار مهربان و محجوب بود و تا آن موقع چنین رفتاری از او ندیده بودم.

آن شب خیلی به من برخورد، اما چیزی نگفتم و سکوت کردم.

***

زمان گذشت تا رسیدیم به عملیات بیت‌‎المقدس ۶

شب بود… با دشمن درگیر شده بودیم و تمام تلاشمان را می‌کردیم که به هدف از پیش تعیین شده برسیم.

مشغول نبرد بودم که بالای ارتفاعی که تازه تسخیر شده بود، یک پیکر دیدم که روی صورتش رو پوشانده بودند.

او شهید احمد زرعی کار بود.

یاد آن شب توی چادر افتادم.

اگرچه آن شب از احمد رنجیدم، اما رفتار قاطعانه‌اش در برابر کار نادرست من باعث شد برای همیشه مراقب باشم گفتارم به غیبت آلوده نشود.

روحش شاد که روح مرا از چنین گناه بزرگی مصون کرد

 

صفحه شهید احمد زرعی کار

مشاهده بیشتر

نوشته های مشابه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
همچنین ببینید
بستن