با ما در ارتباط باشید : 09199726467

یادها

جبران 9 سال فاصله، در کمتر از 9 ساعت

هر دو برادر در یک عملیات به شهادت رسیدند…

برادر بزرگتر؛ حاجی مراد، که شهید شد، محمد در چند قدمی او بود. بر بالین برادر حاضر شد و پیکر بی سر و دست او را در آغوش گرفت.

آری تاریخ تکرار می شود و این بار کربلا در دشت شلمچه رقم می خورد.

***

محمد تنها چند ساعت بعد، به برادر شهیدش ملحق شد.

او 9 سال از برادر کوچکتر بود، ولی در کمتر از 9 ساعت، خود را به او رساند.

***

بچه‌ها از محمد خواستند تا همراه پیکر برادرش به عقب برگردد، چون ممکن بود به خاطر نداشتن سر، تشخیص پیکر شهید دچار مشکل شود، اما او قبول نکرد.

محمد پیکر حاجی‌مراد را به بچه‌ها سپرد و خودش راهی شد…

نزدیک اذان صبح ترکشی به سفیدران محمد اصابت کرد و در گوشه‌ای نشست. یکی از همرزمان که جثه‌ای ریزتر از محمد داشت به او گفت: «بیا من تو را به عقب برگردانم.»

اما محمد جواب داد: «برو فسقلی! تو نمی‌توانی من را برگردانی عقب. من همین‌جا می‌مانم تا بچه‌ها از راه برسند.»

***

و محمد همان‌جا می‌ماند… بچه‌ها درگیر عملیات بودند و محمد که به‌شدت مجروح شده بود در منطقه می‌ماند. کسی از وضعیت محمد باخبر نبود. تا آنکه 40 روز بعد، پیکر او شناسایی می‌شود…

 

برادران شهید معارف وند
مزار شهیدان معارف وند

 

 

 

مشاهده بیشتر

نوشته های مشابه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest
1 دیدگاه
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
کاربران ناشناس
کاربران ناشناس
4 سال قبل

اللهم الرزقنا توفیق الشهاده فی سبیلک
الهی همه این جوونای امروز فدای یه معرفت یه دونه از این شهدا

همچنین ببینید
بستن